در سال ۱۹۴۸ شانزده ساله بودم. در ده مردالی» زندگی میکردم. دو تا گاو و یک گوساله هشت ماهه و یک سگ داشتم به اسم کاراباش. هر روز گاو و گوسالههایم را برای چرا به مرتع میبردم. یک نوع مگس در آن طرفها هست که اگر حیوانی را نیش بزند، حیوان کلافه میشود و دیوانهوار شروع میکند به جست و خیز. این مگس در اواسط ماه بهار بیدار میشود. محلیها به این مگس بوولک» میگویند. یک روز صبح، در مرتع، همین مگس بوولک گوساله مرا نیش زد. این چه خدمتی بود؟
چونکه بی گناه بود فرار نمیکرد
برای اینکه شیر بخورد:
یک ,مگس ,گوساله ,نیش ,میشود ,روز ,این مگس ,مگس در ,و یک ,گاو و ,در اواسط
درباره این سایت